Interview with BBC Persian Service
يک نگاه اروپايی به رابطه آمريکا و ايران |
||||||||||||
آغاز دوره دوم رياست جمهوری جورج بوش، با نشانههای نگران کنندهای برای ايران همراه شده است.
اظهارات وزير خارجه جديد او، کاندوليزا رايس و سخنان دانلد رامسفلد، وزير دفاع و ديک چنی معاون رئيس جمهوری آمريکا، نيز گمانهزنیهايی را درباره سياستهای آتی دولت آقای بوش تقويت کرده است. طی چند روز گذشته، سياستمداران آمريکايی از احتمال حمله نظامی به ايران سخن گفتند و هنوز اين بحثها ادامه دارد. درباره نشانههای تازهای که در افق سياسی روابط آمريکا با ايران و جهان با محور توسعه آزادی و دموکراسی ظاهر شده است، پروفسور جان کين، استاد علوم سياسی دانشگاه وستمينستر لندن سخنانی شنيدنی دارد. جان کين، از اساتيد و صاحبنظران پرسابقه در زمينه مسايل مربوط به دموکراسی و جامعه مدنی است و پایهگذار مرکز مطالعه دموکراسی در دانشگاه وستمينستر است. سخنان سيمور هرش، مقالهنويس نشريه نيويورکر درباره گسيل نيروهای کماندويی آمريکا به داخل ايران جنجالی را آغاز کرد که بلافاصله سياستمداران آمريکايی شروع به انکار آنها کردند. با اين حال جان کين معتقد است که “سخنان هرش، روايتی است از يک جلسه پس از انتخابات که ميان دانلد رامسفلد و رؤسای ستاد مشترک تشکيل شد و در آن وزير دفاع گفت که اهميت واقعی پيروزی انتخابات سال 2004 آمريکا برای بوش در اين است که اين انتخابات عملاً يک همهپرسی درباره نياز به اقدام تهاجمی در خاورميانه است.”
با وجود سلسله تکذيب های واشنگتن، خانم رايس در برابر کميته سنا گزينههای خود را باز گذاشته است: “خانم رايس از شش کشور در جهان از جمله ايران سخن گفت که او آنها را به عنوان پايگاههای استبداد توصيف کرد و دکترين بوش را دوباره تکرار کرد که ما ديگر رژيمها را به صرف اينکه ثبات دارند نخواهيم پذيرفت بلکه در واقع به آزادی و به دموکراسی علاقهمنديم و اين به اين معناست که ما به وضعيت موجود راضی نيستيم.” ايدئولوژی آمريکايی جان کين اظهارات خانم رايس را بسيار تکان دهنده تلقی می کند و می گويد: “من فکر میکنم اين سخنان و همچنين اظهارات اخير خانم رايس در برابر سنا هراسآورتر است از اين رو که او میگويد که ممکن است اشتباهاتی درباره عراق وجود داشته باشد، اما تاريخ قضاوت خواهد کرد که استراتژی آمريکا درست بوده است. البته، اين نوع تفکر که قضاوت را به تاريخ حواله می دهد به خودی خود قابل سنجش نيست. اين يک پيشبينیِ خود-تحققپذير است و فکر میکنم مردم جهان از چنين افکاری بايد بر خود بلرزند. اين زمينه بحث درباره اقدام آمريکا عليه ايران به نام دموکراسی است.” در پاسخ به اين سؤال که آيا تغيیر وزير خارجه آمريکا نشانهای از تغيیر سياست خارجی آمريکاست و آيا ايران میتواند با ديپلماسی مانع اقدام يکجانبه و نظامی آمريکا شود، جان کين میگويد که: “به اعتقاد من اميد داشتن به پديدار شدن تغيير چشمگير در سياست خارجی آمريکا، ناموجه و آرمانگرايانه است چون چنين اميدی دست کم گرفتن مسير سياست ژئوپولتيک انباشته شده آمريکاست.” اين درحاليست که به اعتقاد او، در جامعه شهروندی آمريکا نيز نشانههايی از زوال و نابودی ليبراليسم، مذاکره و پرهيز از خشونت نظامی ديده میشود.
جان کين درباره سخنان اخير تونی بلر نخست وزير بريتانيا میگويد: “در اين مقطع، موضع وزير خارجه و نخست وزير بريتانيا که برای اطمينان بخشی به جامعه جهانی می گويند که احتمالاً تغييری در استراتژی واشنگتن به سوی يک رهيافت اجماعی چندجانبه و غير خشن پديدار میشود، مرا متقاعد نمیکند. ما هيچ قرينهای دال بر اين سخنان در اين مقطع نداريم و در واقع با استمرار اشغال عراق و علاقه عميق آمريکا به ايران، فکر میکنم احتمالاً ما شاهد استمرار استراتژیهای آمريکا خواهيم بود و اين موضوعات پرسشهايی جدی را درباره کل موضوع دموکراسی و دموکراتيزه کردن، هم در ايران و در منطقه و هم در درون خود ايالات متحده ايجاد میکند.” امنيت از نگاه اروپايی درباره پرونده هستهای ايران و بحرانی که گويا دارد برای آمريکا تبديل به بهانهای جدی میشود، جان کين بر اين باور است که: “اروپايیها بهتر درک میکنند که دموکراسی و دموکراتيزه کردن قدرت، يا نظام قانونی پارلمانی با انتخابات دورهای و پيشفرضهای اجتماعی آن تنها زمانی رشد و رونق میيابد که يک فضا يا يک منطقه ژئوپلتيک وجود داشته باشد که در آن امنيت حکمفرما باشد. از اين ديدگاه، قویترين مدعا عليه دموکراتيزاسيون، فشار و تحميل نظامی بر کل جمعيت يک کشور و مرزهای آن است که در حال حاضر همان چيزی است که ايالات متحده آمريکا فکر میکند بهترين روش برای آغاز دموکراتيزه کردن است. در واقع اين روش برای آنها در حکم بولدوزری برای دموکراسی است در حالی که این نفس دموکراسی را به خطر میاندازد. در نتيجه، در نوع برخورد اروپا و آمريکا تفاوت آشکاری نه تنها در شيوه برخورد با مسايل هستهای وجود دارد بلکه پای عواقب جدی بالقوهای نيز در ميان است.” به گفته او از زاويهای ديگر، “بحثی اساسی ميان اروپاييان آغاز شده است که آنها کشورهايی مانند ترکيه، عراق و ايران را عملاً همسايگان اتحاديه رو به گسترش اروپا میبينند و اروپايیان به صلح و آرامشسازی، و تقليل فشارهای نظامی علاقهمند هستند و اين آرامش را نمیتوان به زور اسلحه حاکم کرد. اما تصور ابرقدرتی آمريکا، که نيرويی جهانی شده است سرشار از مستی قدرت، اين تصور است که از طريق زور اسلحه، میتوان تغيیری ناپلئونی در خاور ميانه ايجاد کرد. انگار میتوان با گسيل کردن ارتش و تسليحات، تقسيم قدرت را در ميزانی که منطقه تا به حال شاهد آن نبوده است ايجاد کرد. در نتيجه، به طور خلاصه، به اعتقاد من، ايالات متحده آمريکا گويا دارد از مسايل هستهای به عنوان بهانهای، به عنوان سلاحی، يا ترکهای برای فرو کوفتن رژيمی استفاده میکند که آن را خوش نمیدارد، رژيمی که در واقع چيز زيادی هم درباره آن نمیداند. سطح نا آگاهی واشنگتن از ديناميسم های پيچيده درونی ايران، تغيیرات آشکار و نهان پديد آمده در ظرف يک دهه گذشته و کل استحاله دراز مدت آغاز شده از هنگام انقلاب 57 بسيار غريب است.” مداخله نظامی دموکراسی نمی سازد در باب سخنان خانم رايس مبنی بر حل مشکلات تاريخی با ايران، جان کين معتقد است که بايد اين موضوع را در زمينه مسايل معاصر و شدت گرفتن جستوجوی جهانی آمريکا برای قدرت پس از يازده سپتامبر ديد. در اين ميان، نوعی رقابت ميان آمريکا و اتحاديه اروپا در خصوص نوع برخورد آن با ايران و منطقه به وجود آمده است. از ديد جان کين، “اروپاييان اکنون پرچمدار “قدرت نرم” هستند و اين به معنی سرمايهگذاری، انتقال فناوری، ايجاد مبادلات ميان دانشگاهها و مدارس، گردشگری و توسعه پيوندهای فرامرزی از حيث مسايل رسانهای و موضوعات مشابه است، در حالی که تصور آمريکايیان گويا اين است که بخش غير دولتی خيلی خوب است به شرط اينکه بتواند به عنوان ستون پنجم استراتژی ژئوپلتيک آمريکا عمل کند. و روشن است که اگر آمريکا واقعاً استراتژی عمليات کماندويی و مداخله آشکار را دنبال کند، بنا به شواهد تاريخی، نتيجه آن به دشواری دموکراتيک خواهد بود.”
او می افزايد: “مؤسسه کارنگی اخيراً بررسی خوبی انجام داده است. اين موسسه 18 مورد را مطالعه کرده است که آمريکا از سال 1945 به نام دموکراسی در کشورهای جهان مداخله نظامی کرده است. اين مداخله ها به استثنای سه مورد، همه شکست خورده است. يعنی اين مداخله ها نتايجی دموکراتيک نداشتند. اکثريت اين مداخلات نظامی، يا تهديدهای نظامی، منجر به دموکراسی نشدهاند و اين موضوع احتمالاً درباره استراتژی اخير آمريکا نيز صادق است. گويا آمريکايیان دارند دقيقاً به چيزی عمل میکنند که عقل سياسی خلاف آن را به آنها میگويد.” حقوق بشر دوگانه درباره مسايل حقوق بشر، جان کين معتقد است که آمريکا سياست دوگانهای دارد. به عنوان مثال، اگر وضعيت حقوق زنان و اجرای احکام شريعت اسلامی را در کشوری مانند عربستان که متحد آمريکاست بررسی کنيم، میبينيم که وضعيت حقوق بشر در ايران بدتر از آنجا نيست. جان کين میگويد: “زبان قهرمانی دموکراسی آمريکا و استراتژی عملی نظامی آن دوگانه عمل میکند. گزينشگر است. چشماناش نابيناست. مثلاً آماده است تا سرهنگ قذافی، متحد تازهاش را به خاطر رها کردن برنامههای هستهایاش ستايش کند. ايالات متحده و بريتانيا، اکنون ائتلافی روشن و آشکار با قذافی دارند با وجود اينکه در درون همين رژيم نقضهای رسواکنندهای از حقوق مدنی، سياسی و اجتماعی مردماش وجود دارد. و اين سياست دوگانه در موارد متعددی در منطقه مورد بحث ما وجود دارد. عربستان سعودی مثال برجسته آن است. در افغانستان نمونه ديگری هست که حاضر شدهاند نيروی نظامی و پليس را به دست جنگسالاران بسپارند. برای هر کسی که در سراسر جهان تعلق خاطری به تقسيم قدرت غير خشن، حاکميت قانون و کثرتگرايی اجتماعی دارد، اين معيارهای دوگانه بايد تهديدی عميق و جدی نسبت به کل روحيه و پويايی نهادهای دموکراسی به شمار بيايد.” جان کين معتقد است که برای حفظ دموکراسی بايد آن را از اين رفتارهای رياکارانه پالايش کرد و گرنه به نفی و طرد اصل دموکراسی خواهيم رسيد “و اين طرد راديکال دموکراسی بايد دوستان آن را آزار دهد زيرا در اقليم کنونی خطر عظيمتر اين است که، چنان که فکر میکنم وليد جنبلاط در تعبيری پرمغز و درخشان گفته بود، دموکراسی مترادف با تانکهای آمريکايی، بمبگذاران انتحاری، ماشينهای ارتش و بمبافکنهای نظامی خواهد شد. و فکر میکنم دموکراتها هم در خارج از ايران و هم در داخل ايران بايد شديداً نگران اين وضعيت باشند.” دموکراسی، امنيت و قدرت نرم جان کين می گويد: “دموکراسی تنها در مناطق ژئوپلتیکی رونق میيابد که در آن اجتماعاتی امن وجود داشته باشد و تهديد جنگ، خشونت و ترور از سوی دولتها و سازمانهای غير دولتی مرتفع شده باشد. بنابراين اگر درست است که دموکراسی تنها در جوامع امن رونق میيابد، ضعف اساسی استراتژی نظامی آمريکا در حال حاضر ناکامی و شکست عظيم نمادين آن در حل مسأله اسرايیل است. مقصودم اين است که اين نوع معيارهای دوگانهای که شاهد آن هستيم، يک نوع رفتارهای خشونتآميز از روی ياس را باعث میشود که در اين منطقه میبينيم. به اين معنا ريشه چنين رفتاری عميقاً در قانون آمريکايی مبارزه با تروريسم وجود دارد که نه تنها در حال حاضر به ريشههای کليدی به اصطلاح تروريسم نمیپردازد، بلکه مانند گاو نری در کارگه کوزهگری رفتار میکند. تمام اين رفتارها عملاً فضايی را در سراسر جهان به وجود میآورد که بسيار بعيد است به صلح و آرامش، باز شدن جوامع و پاسخگو کردن مؤسسات دولتی به افکار عمومی در هر کجای جهان منجر شود.” استاد دانشگاه وست مينستر لندن می افزايد: “اگر از ديد ديگری به ماجرا نگاه کنيم، مشکل تازهای در تاريخ دموکراسی پديدار شده است. برای نخستين بار مسأله اين است که چگونه میتوان مدعی دموکراتيزه کردن را دموکراتيزه کرد؟ چگونه میتوان آمريکا را که تنها ابرقدرت جهانی است و از زبان دموکراسی بهره میگيرد، فروتن ساخت؟ چگونه میتوان آمريکا را وادار کرد که بفهمد بايد داد و ستد کند و اجازه بدهد توسعه و تحولی درونی رخ بدهد تا باعث رونق آزادیهای مدنی، سياسی و اجتماعی شود؟ “ اين به آن معناست که آنچه در اين دموکراتيزه کردنِ قدرت دموکراتيک ايالات متحده آمريکا لازم است، پرورش افکار عمومی جهانی است تا مخالف مداخله نظامی و استفاده از زور شوند و طرفدار تعقيب استراتژیهای قدرت نرم باشند: مشاغل قادر به سرمايهگذاری شوند، اتحاديههای بازرگانی خود را سامان دهند، روزنامهنگاران در انتشار مطالبشان آزاد باشند، دانشجويان بتوانند تحصيل و سفر کنند، هنرمندان، موسيقیدانان، گروههای تئاتر بتوانند به دنبال عشق خود به هنر بروند. آقای کين می گويد: “مقصودم این است که استراتژیهايی که باعث رونق اين مؤسسات قدرت نرم میشوند، به روشنی راه حل اين مسأله هستند. نقشی که مردم ايران در اين امر بازی میکنند اهميتی حياتی دارد و باز شدن بيشتر فضای سياسی ايران، به اعتقاد من، پيش شرط اساسی توسعه يک فرهنگ سياسی در سراسر منطقه برای تقليل تنشهای نظامی و البته رونق نهادهای تقسيم قدرت است.” Originally published on BBC Persian on 21 Jan 2015 |